کاروان

آلرژی


طبق معمول خودت را

مکلف میکنی بهش سربزنی .

باز هم بقول خودش افسردگی

دمار از روزگارش درآورده واحتیاج

دارد به تو ...

فقط به حرفهای تو گوش میسپارد

وسخنان تو ناآرامی درونش را

آرامش می دهد و تو هربار همان

توصیه ها وسفارش های جادویی ات 

را بکار میبری و  در کمال تعجب

می بینی خنده بر لبانش نقشی زیبا

می بندد .  اما وقتی او را ترک می کنی

گلویت را با سرفه ای آرام صاف

می کنی تا آثاربغض درآن معلوم نباشد

وبا گوشه ی روسری ات دستی به

گونه ات می کشی تا بهش ثابت

کنی حساسیت و آلرژی در فصل بهار 

چه جوری پدر آدم را در می آورد ...

 

 

 

 

 

 

+   کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱۱:٤۸ ‎ب.ظ ; ۱۳٩٢/٢/٢٠

design by macromediax ; Powered by PersianBlog.ir